آمار مطالب

کل مطالب : 121
کل نظرات : 28

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 30
باردید دیروز : 34
بازدید هفته : 139
بازدید ماه : 136
بازدید سال : 1567
بازدید کلی : 41466

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دیاریم بناب و آدرس bonabmath.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : یوسف
تاریخ : جمعه 14 تير 1392
نظرات

سد دوش در شمال شرقی شهرستان بناب واقع شده است آب سد به وسیله کانالی به طول 650 متر که از بند انحرافی احداث شده است بر روی رودخانه چوان منشعب شده است تامین می گردد. این سد در سال 1387 به بهره برداری رسیده است با بهره برداری از این سد مخزنی ضمن اشتغالزایی از کوچ روستا نشینان نیز جلوگیری شده است و به منظور تامین آب کشاورزی زمین های روستای دوش مورد استفاده قرار می گیرد. سد دوش علاوه بر مصرف کشاورزی ، محل مناسبی برای گردش و تفریح گردشگران عزیز می باشد.

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 861
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : یوسف
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
نظرات

وجه تسمیه (3): برگزیده ای از کتاب پژوهشی پیرامون زادگاه زرتشت، نوشته یعقوب سلامتی، انتشارات اعظم، 1380

در بررسی واژه های موجود در مناطق مختلف بناب، چند واژه دیگر محل تامل دارد. قطعا" واژه های اماکن و مناطق جغرافیایی تحت تاثیر حوادث روزگار خویش است. بنابراین می توان از هر کلمه و واژه قدیمی دفتری از حکایات و رویدادها یافت. مثلا" این اسامی در منطقه بناب و حومه آن یعنی در شهرهای نزدیک بناب تا شعاع 120 کیلومتری یافت می شوند: قره (سیاه): قره چپق، قره ورن، قره تپه، قره قشلاق، قره کوللیک، قره قشون، قره زکی، قره چمن و موادری مشابه آن. از میان اینها تاریخ برخی از این واژه ها تا حدودی مشخص شده است:

1- قره چپق: روستای غرب بناب در ساحل رودخانه باستانی صوفی و در لبه ساحل دریاچه ارومیه. این روستا دارای برخی مناطق تاریخی است. برخی به دوران قاجار، برخی به دوران صفویان و برخی نیز به قرون اوایل اسلام بر می گردد. هرچند قره چپق (چپق سیاه) استعاره گرفته شده از یک چپق معمولی است اما هیچ نشانه ای از اینکه مردم محل با چپق سیگار یا دخانیات می کشیدند در دست نیست اما بنظر می رسد این اصطلاح از چپقی قدیمی و عتیقی گرفته شده باشد. در مابین قره چپق و بناب تپه باستانی قره تپه وجود دارد. در بناب دو تپه به قره تپه معروف است. یکی همانی است که در بالا ذکر شد و دیگری قره تپه سپرگان در جنوب بناب و شمال رودخانه صوفی چای. جالب اینکه این دو تپه به دوران قبل از اسلام بر می گردد و قره تپه قره چپق و نزدیکی آن به روستا شاید موید آن باشد که روستای قره چپق در گذشته همین تپه بوده باشد.

2- قره قشون: کوستان صخره ای با رنگ سیاه در جنوب بناب و مابین ملکان و بناب قرار دارد و خالی از سکنه و پوشش گیاهی است و به عقیده زمین شناسان سنگ های آذرین این کوهستان حاصل سرد شدن و فعل و انفعالات آتشفشان سهند است که از جمله کوه های جوان به شمار می آید اما در دامنه این کوهستان بطرف بناب شاهد آثار و شواهد تاریخی معتبری هستیم که نظیر آن کمتر یافت می شود. کوه گردشگری علی پنجه در دامنه شمالی قره قشون یک مکان مذهبی است که در آن شمع روشن می ساختند و هم اکنون نیز مقدس است. روایت از این قرار است که در این کوه پنجه شخصی در سنگ سخت به شکل طبیعی حکاکی شده و مردم محل اعتقاد دارند که پنجه حضرت علی (ع) است. اما روایت دیگری از زمان مغول در سینه قدما و اجداد گذشته نقل شده و به عصر حاضر رسیده است. گویند چون مغولان بعد از انتخاب مراغه بعنوان پایتخت خود، همه نواحی را مطیع خود ساختند الا مردم ساکن دژ بالای قره قشون را. مبارزان زیادی در این کوه سنگر گرفته و علیه حضور بیگانگان قیام می کردند و هولاکو تحمل دژ مخالف را در نزدیک ترین محل استقرار خود نداشت و گروهی عظیم به جنگ با این مبارزین فرستاد تا آن حد که بخاطر داشتن لباس های سیاه سربازان مغول، دامنه کوه سیاه دیده می شد. البته این روایت هست و صحت و سقم آن بعدا مشخص می شود اما سئوال این است که اگر مغول ها به مبارزه با مبارزانی در دل این کوهستان صخره ای پرداخته اند آیا آثاری از سلاح های آن نیز مشاهده شده است؟ جواب مثبت است. نیزه های پوسیده گاه در اطراف و در خاکبرداری شن های این کوه یافت شده که نشان از حضور سربازانی در آن منطقه دارد. اما در بالای همین کوهستان (معروف به تویبه)بقایای یک کاخ همچنان باقی است و هر سال عده ای از جویندگان و حفاران غیر قانونی را برای یافتن جواهرات شایع در یک شایعه تاریخی به این محل می کشاند که دامنه های کوه بلند این کوهستان پر است از این کنده کاری ها. شایعه چیست؟ می گویند دژی در این نقطه وجود داشت. بقایای سنگ چین ها و سفال های شکسته نیز این شایعه را تقویت می کند. مردم گذشته اعتقاد داشتند که ساکنان قلعه از دل کوه راهی به دامنه داشته اند. بعبارت دیگر، درهای ناشناخته ای از دامنه ها وجود داشته که فقط ساکنان از آن خبر داشتند و آذوقه و آب به قلعه می رساندند. برای همین است که حفاران غیر قانونی دنبال این درب ها می گردند. اما تاریخ نیز در مورد وجود چنین قلعه ای شاهدی دارد؟

بر آن شدیم کتب تاریخی منطقه را مطالعه نموده و بهمراه تیمی از میراث فرهنگی بناب به قله سری بزنیم. اولین شاهد را خود مردم قرن ها سالم نگه داشتند: وجود قلعه ای بنام قیز قالاسی که همه مردم بناب نسبت به وجود آن اطلاع دارند. قلعه ای بنام قلعه دختر. در بالای کوه تویبه قبرهایی را یافتیم که در کنار آنها نوک نیزه (پیکانهایی) یافتیم که تاریخ آنها به زمان ساسانیان می رسد. از وجود قلعه چیزی باقی نمانده اما سنگ چین ها و طاق هایی در دل خاک نوک قله نشان از یک قلعه نظامی دارد.

به اعتقاد سالخوردگان بناب در این قلعه دختران پادشاهی و زنان جنگجو و اسرای زن وجود داشتند که بنام قلعه دختر معروف شده است. اما متون عهد باستان این کشف تاریخی را حمایت می کند؟ در هفت اقلیم آمده که بدین قلعه روئین دژ می گفتند. قلعه محکمی در سه فرسنگی مراغه و در فضای ارضی و آب و چشمه و آبادی داشته است. بار دیگر در این کتاب آمده که در چمن دو قرسخی مراغه قلعه کهنه دیده شده که آثار آبادی آن قدری ظاهر است و سرسنگ آن قلعه، خطی بمانند خطوط قدیم پارسیان که بر میخ تشبیه می نمایند بوده و معلوم می شود که بیش از هزار سال بنای آن شده است.

مینورسکی در سال 1929 در نامه ای به محمد قزوینی در معرفی این قلعه می نویسد: روئین دژ بر تپه ای در وسط دشتی پهناور واقع شده است. با مراغه سه فرسخ فاصله دارد و از آن دژهای محکم و مستحکم است که در بلاد اسلامی نمونه و مثل شده است. در دامنه آن تپه که دژ بر آن بنا شده دو رودخانه جاری است که از جوانب چپ و راست تپه را در آغوش دارند و برای سواره گذری وجود ندارد. کوهی برابر دژ هست که چشمه آب خنک و گوارا وافر دارد. هر چند بر سر تپه ای که روئین دژ بر آن است چشمه آبی از سنگ بیرون جهد، با این همه کوه مقابل را به وسیله تنبوشه پائین و بالا برده اند و بر تپه روئین دژ رسانیده اند که می توان این عمل هندسی را شاهکار به حساب آورد... ساکنان و دژدار قلعه مذکور اغلب از فرماندار مراغه اوامر نمی پذیرند و هیچ نیرویی نتواند روئین دژ را تسخیر کند. این دژ به عنوان پناهگاه زنان و محل خزاین مورد استفاده قرار می گرفته است.

تحلیل این اظهارات:

1- خود تپه روئین دژ خشک بوده است.

2- دو رود در پائین قرار دارد. یکی رودخانه لیلان و دیگری رودخانه خروشان صوفی چای.

3- قلعه دختر با اظهارات محمد قزوینی در مورد نگهداری زنان مطابقت می نماید.

4- در بالای کوه آثار قلعه پابرجاست.

5- شاهکار هندسه همان درب های مخفی است.

6- قبلا این قلعه محل نگهداری خزاین بوده است ولی در آن زمان فقط قلعه نظامی بوده است.

7- آثاری از انتقال آب به بالای تپه وجود دارد: سد کوچک بالاتر از کوه علی پنجه با عمق زیاد. و چشمه ای که هر چند آبش ضعیف است اما گواراست.

این اظهارات محمد قزوینی در مورد قلعه ای که از دو طرف به دشت های پهناور متصل است نمی تواند در دو فرسخی مراغه جایی جز همین قلعه باشد. در ضمن آثار یافته شده نیز حکایت از قدمت زیاد قلعه است. در لغت نامه دهخدا در مورد این قلعه گفته شده که از ولایت توران است (بعدا" توضیح خواهیم داد کجاست). گویند ارجاسب والی آنجا دختران گشتاسب را گرفته و در آن قلعه محبوس داشت و اسفندیار از راه هفت خان رفت و آن قلعه را گرفت و ارجاسب را کشت و خواهران خود را اخلاص کرد.

از بالای کوهستان صخره ای قره قشون دریاچه ارومیه زیر پای انسان قرار می گیرد هر چند که امروزه دیگه آب این دریاچه پس رفته ولی چی چست از آنجا تقدیس می شده است. اما به توران اشاره کردیم. تورانیان اقوامی بودند در مازندران و همیشه علیه مادها جنگیده اند و یکی از بزرگترین دشمنان ایران بوده اند. بنابراین تعجبی ندارد که در اطراف روئین دژ اثری از توران را نیابیم. برای بنده بسیار جالب بود که در کوهستان مجاور قره قشون و در وسط دره های زیبا، نام دره ای بسیار آباد و پرآب را توران دره دیدیم. مردم بناب این دره را سالهاست توران دره می شناسند و محل گشت و گذار کوهنوردان محلی و محل آباد برای گردشگری است. محل دقیق این دره در مابین کوه های قیماسخان در شمال بناب است.

در کتب گوناگون به نام این دره اشاره شده است. در مجموعه سخنرانی های کنگره تاریخ و فرهنگ ایران(1369) چنین آمده است: کیخسرو و اکثر دلاوران ایرانی به هنگام نبرد با تورانیان در کنار دریاچه ارومیه به درگاه مهر و ناهید قربانی نثار و پیروزی بر دشمن را درخواست می کردند.

دیگر مطابقت این گفته ها و شواهد موجود هر شکی را بر طرف می کند. نام قلعه روئین دژ در فرهنگ های انجمن آراء و آنندراج نیز دیده می شود:

           میخ زرین و مرکز ز می است        نام روئین دزش زمحکمی است

نظامی شاعر معروف نیز در مورد این قلعه بیتی به این مضمون دارد:

          در ادا کردن زر جائز          وامدار من است روئین دز

قطران تبریزی در اشعار خود از قلعه روئین دز (دز همان دژ است) و استحامات تاریخی آن سخن به میان آورده و نظامی گنجوی هفت پیکر را به اسم خداوند آن علاء الدین کرپه ارسلان آبه نوشته و درباره روئین دژ و کوه سهند و تبار خود علاء الدین یاد کرده است. در رویدادهای مربوط به سلسله های سلجوقی و آق سنقری و اتابکان آذربایجان و خوارزمشاهیان و مغولان از این دژ بارها نام رفته و حوادث بسیاری در این دژ و اطرافش اتفاق افتاده است. در کتاب تاریخ مراغه در مورد روئین دژ بناب می خوانیم: در نوشته های اخسیکتی آمده است که قیامی که در قلعه روئین دژ در سال 568 به سرکردگی عبدالعزیز نامی شروع شده بود، همزمان با یورش قزل ارسلان و جهان پهلوان به سوی تبریز و مراغه و روئین دژ تا سال 570 دوام داشته و قیامیون قلعه روئین دژ وابستگی به خاندان ایلدگزی و آقسنقری نداشته و مستقیما" عمل می کرده اند. اخسیکتی طی قصیده ای به قزل ارسلان را به ترک محاصره قلعه روئین دژ و واگذاری حادثه به خسرو روئین تن فلک الدین دعوت کرده و می نویسد:

       اگرچه قلعه روئین دژ است فارغ باش                بدو که خسرو روئین تن است بازگذار

       بدان حصار گروهی پناه کرده همه                   زترس قالب بی قلب چون مترس حصار

از جمله دیگر حوادث می توان فتح قلعه بوسیله جلال الدین خوارزم شاه را نام برد. در سال 624 هجری قمری اداره قلعه روئین دژ توسط یک بانو از نواده های علاء الدین بوده است. پس از فوت سلطان در سال مذکور قلعه روئین دژ توسط شرف الملک وزیر سلطان محاصره می شود. بر اثر طولانی شدن مدت محاصره و به خاطر ترک محاصره، فرمانده قلعه حاضر به ازدواج با شرف الملک می شود تا بدین منظور از سقوط قلعه جلوگیری نماید ولی در این زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه به بناب حمله نموده و دژ آن را نیز محاصره می نماید و در نتیجه فرمانده قلعه یا همان بانو از ازدواج با شرف الملک منصرف و به عقد سلطان جلال الدین در می آید و قلعه از سقوط نجات پیدا می کند.

در آینده از دژی بنام ورا صحبت خواهیم نمود که نام اسبق روئین دژ استو حتما این بحث را دنبال بفرمائید.

ادامه دارد....

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 1081
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : یوسف
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
نظرات

در این قسمت به ادامه وجه تسمیه بناب می پردازیم:

گزن

در لغت نامه ها معنای لغوی گزن را خوبی، خرمی و صفا آورده اند. گزناویج نیز بمعنای سرزمین خوبی و صفاست. اما ویج یا ویچ یک لغت باقیمانده از ساسانیان است. معنی ویج تخمه و نژاد (آریایی) است و در زبان فارسی بیخ از این ریشه است و بیضه در زبان عربی نیز از همین واژه اقتباس گردیده و برای همین است که گزناویج و ایرانویج هر دو در یک منطقه دیده می شوند. در خط افقی به طرف غرب بناب و در ساحل این منطقه ما روستایی را هم اینک می شناسیم که بنام ایزو ویج نامیده می شود. قرنهاست که نام این روستاها همچنان زنده و با تغییرات بسیار اندکی باقی مانده است. اگر ما ویج را در ایرانویج و گزناویج معنی کرده باشیم، می بایست معنای ایزوویج را که امروزه به ایزوویش مصطلح است پیدا کنیم. البته ویج معنای مشخصی دارد و آنچه که می باید از زبانشناسی دوران پهلوی جستجو کنیم واژه ایزو است. یکی از محققین وقت در دهه 1370 ، آقای پدرام به این کار همت ورزیده بود و در مطلبی که در کتابخانه عمومی بناب بایگانی است چنین نوشته است: ایزوویش یا زاووش که در شمال گزناویج (گزاووش) واقع است را باید محل تولد دوغدویه مادر زرتشت دانست چراکه رودخانه ماه پری (آیدوغموش) از نزدیکی های این منطقه و روستا می گذرد.

با خواندن این مطلب و در صدد اثبات یا نفی ادعای پدرام، بر آن آمدیم که بازدیدی از این روستا بعمل آوریم. جاده ای خاکی از بناب به این روستا و تداوم آن به ایروویش می رسد. در نزدیکی روستای ایزوویش که امروز به خود شهر بناب بسیار نزدیک شده و در چند سال اخیر قسمتی از شهر بناب بحساب خواهد آمد، جاده دیگری ملاحظه کردیم که مستقیم ما را به کوهپایه های غربی سهند می رساند. جایی که روستای دوش در آنجاست. اما قبل از رسیدن به دوش، چند دهکده دیگری وجود دارند که توجه به مفهوم نام آنها درخور مطالعه و اهمیت است: روستاهای آلقو، سور و سپس آهق (آفو) و خرما زرد.

منطقه ای پر از تپه ماهورهایی که قدم زدن در آن یک حس تاریخی به انسان می دهد. رودخانه ها و نهرهای پرآب و یا بدون آب که بستری از جریانهای خود را بجا گذارده اند. در سور غارهای کوچکی مشاهده می شود که بنابه مطالعات اداره میراث فرهنگی محل زیست انسانهای قرون قبلی است. از اینرو به آنها سه ور و بعدا سَور گویند. آثار یافته شده در این غارها نشانه هایی از وجود و زندگی انسانهای ماقبل تاریخ را نشان می دهد. در ایروویش مردم از وجود قوچ های سنگی یاد می کنند که بدست یغماگران تاریخ افتاده و قبرهایی ناشناس و با نقوش عجیب و غریب موید این گفته هاست.

بر گردیم به متون مقدس کتب باستان و نزدیکی این اسامی روستاها و آثار آنها را پیدا و تطبیق دهیم: اهورامزدا نام خداوند یکتا در کتاب زرتشت یعنی اوستا است. این اسم در متون اوستا پیوسته در ارتباط با واژه هایی مانند مهر و میترا تکرار می شود. دکتر حسین وحیدی در مورد واژه آهو در یسنا توضیح می دهد: آهو (اگر در فرضیه ما آهق و به قول مردم منطقه نام روستای آفو را فرض مطالعه خود بدانیم) در یسنا با رتو بارها تکرار می شود. از دیدگاه فلسفه اوستا، دو نیرو بر جهان فرمان می راند. یکی نیروئی که بر کل هستی فرمان می راند که اوستا این نیرو را آهو می نامد و نیروی دیگری در جهان وجود دارد که بر زندگی آدمیان فرمان می راند: (رتو). یسنا در ستایش ده، شهر و کشور، آب و گیاه و مهر (رتو) را بکار می برد.

خوانندگان محترم متن اوستا و وجود این نام ها در جلگه کوچک بناب را بدقت بررسی کنید. آیا مشابهت این اسامی با واژه های اوستا نزدیک نیست؟ هر کدام از این کلمات را می توان در بناب و حومه آن بسیار یافت که در ادامه به توضیح مختصر هریک خواهیم پرداخت. مثلا در جنوب ایروویش و ایزو ویش علاوه بر قرار گرفتن مناطقی با نام سپرگان، شاهد وجود چند اسم دیگر هستیم که بدون هیچ گونه دستکاری یا تغییری، اسم مهر معروف و زبانزد همه اهالی است. روستاهایی که بمانند سایرین گنجینه کلمات عهد عتیق را بخوبی حفظ کرده و چونان درُی افتخار دیرینه خود ساخته اند: کوتمهر و خوشه مهر.

اگر کمی دقت شود هورمزد (خداوند) با آهو یعنی نیروی خدایی و رتو یعنی مهر، خود به خود ارتباط پیدا می کند. عجیب است که چرا مورخین بزرگ دنیا که در صدد کشف مکان حضور و تولد زرتشت و البته تاریخ کهن و اولیه ایران می گردند متوجه این ارتباط کلامی و تاریخی این منطقه نشده اند. شاید جواب این است که گذر آنها بر این مناطق نیافتاده است.  اسامی و واژه های مهر، هورمزد و آهو صفت هایی از کشور ایرانویج و شهرک مقدس آن شیز بشمار می روند و این همان گفته اوستا است که می گوید در ایرانویج نام اهورامزدا و جمشید ورد زبان مردم آنجاست. نام مهر علاوه بر دو واژه کوتمهر و خوشه مهر، در جاهای دیگر منطقه بناب باز دیده می شود: مهرآباد، مهری، معبد مهر و قلعه مهر و از همه مهمتر بازار مهرگان که با جشن مهرگان در تاریخ ایران نیز جایگاهی دارد. این جشن در شانزدهم مهر ماه هرسال برگزار می شده که به آن عید می ثرا نیز می گفتند و از اعیاد مهم و بزرگ قدیم بوده است.

حال این سئوال را باید از کتب و متون باستان جواب دهیم که خوشه مهر چیست و چرا در این منطقه بکار رفته است؟ خوشه همیشه شکل مثلت مانند دارد که علامت آن سهم یا فلش، حربه سه شاخه و معبد سه گوشه بود. هیئت درختان بصورت خوشه و سنبله است و از درون آنها میترا (مهر) طلوع می کند و نشانگر این است که آناهیتا (همان واژه دیگر مهر) با خوشه و سنبله پی.مدی فلسفی و نمادی داشته است. نام دیگر سنبله (عذرا) است و در فرهنگ های فارسی (سنبله) و (عذرا) را خوشه (خوشه سپهر) و (خوشه چرخ) و (غوشه و غوشا) نوشته اند. در لغت نامه دهخدا خوشه به معنای (بکر، دوشیزه، مروارید ناسفته، نام مادر حضرت عیسی، و نام برجی است بنام برج سنبله که بصورت دختری است که بدست او خوشه گندم است) نوشته شده که از صفات آناهیتا و مهر است. حال تقارن و نزدیکی خوشه مهر و کوته مهر که ترکیبی از مهر و خوشه و ریشه هستند بسیار جالب در کنار ایرانویج و ایزوویج و گزناویج گرد هم آمده اند را بنگرید. این تطبیق توهم و یا ساخته ذهن نگارنده نیست بلکه می توان اینگونه سئوالی مطرح کرد: چگونه این اسامی آنهم با این ریشه و مفاهیم در یک منطقه ملاحظه می شود و همگی آنها واقعیت دارند را باید تعبیر کرد؟ قضاوت را بعهده مورخین و زبانشناسان می گذاریم و به ادامه تحقیقات خود می پردازیم. اگر در متون دیگر نیز بنگرید خوشه مهر را معنای دیگری نیز آورده اند یعنی فرزندان خورشید. نقطه جالب در آن است که روستاها و اماکنی که در با مهر زینت خورده اند همه در نقطه جغرافیایی موجود در منطقه قرار دارند که محل طلوع خوشید است. در غرب بناب هیچ مکانی نمی یابید که با مهر همراه باشد زیرا غرب این منطقه محل غروب خورشید است. خورشید از بالای کوه زیبای سهند (اوآئووش) (به نام تاریخی سهند و نزدیکی مفهومی آن یا زاووش و ایروویش توجه کنید) طلوع می کند و جایی را نورانی می سازد که بر مبنای آن شرق اش با مهر است و غرب اش با چی چست. این نقطه و مکان کجاست که شرق و غرب اش در متون مقدس به این صراحت ذکر شده است؟؟؟ حتما جایی بسیار مقدس و تاریخی است که شاهان و مسافران و زائران پای پیاده به زیارت آن می شتافتند. این همان سخن اوستاست که می گوید آنجا زادگاه پیغمبر خداست (زرتشت).

در کتابهای معتبر می خوانیم که آریاییان خوشه را نمادهای مرتبه (پارسی) خوشه غله و داس می دانند زیرا دارنده چنین مرتبه ای را نگاهبان معبد می نامیدند. در دین زرتشت آتش بعنوان یکی از صفات روشنایی مهر (آناهیتا) و اهورامزداست و مردمان عصر زرتشت با آتش به نیایش و قربانی کردن جانوران می پرداختند. آتش که از خود نور و حرارت می بخشد نزد ایرانیان بنام آتر (آذر) نیایش می شد و در گاتها بعنوان مظهر عدالت خوانده می شود و از این روست که آذربایجان به معنی محل برپا داشتن مراسم آتش است و آن را در آتشکده های بی شماری بر می افروختند. بنابراین آتش را یکی از صفات و علائم روشنایی و بزرگواری خداوند می دانستند. البته در لغت نامه دهخدا هورمزد به معنی هورمز است و آن نام فرشته ای است و روز اول هر ماه شمسی را گویند که در این ایام آتش برافروخته می شد. در برهان قاطع نیز معنای هورمزد (کوکب- مشتری) ذکر شده و نام سیاره هرمز نیز از اینجا ناشی است. در نتیجه معنای هورمزد با زاووش (ایزوویش یا ایزو ویج) خودبخود ارتباط می یابد. همراه واژه اهورامزدا کلمه سروش نیز دیده می شود که امروزه تپه سروش در بناب یکی از نقاط به ثبت رسیده میراث فرهنگی است. بنابراین علاوه بر شش صفت ایزدی، بسا از واژه سروش به معنای اطاعت و فرمانبرداری از عوامل ایزدی و اهورامزدا و یکی از ایزدان آئین مزدیسنا سخن رفته و حتی گاهی جزو امشاسپندان (شش فرشته معروف خداوند که جهان را اداره می کنند) شمرده می شود. آذر مقدس (اشاره به آتش آتشکده معروف آذرگشنسب) از بیم خاموش شدن، سروش را به یاری خود می خواند تا انسان را بر آن دارد که بدو مدد رساند. این مرغ سپیده دم سروش خروس را بیدار نموده و به بانگ زدن وادار می کند. این مرغ ظهور مهر (خورشید) را به انسان خبر می دهد و بانگ می زند که ای انسان برخیز و نماز اشا بجای آور و به دیوها و بدیها نفرین بفرست.

رابطه مهر و سروش را در اینجا بنگرید. این فرشته نماینده خصلت رضا و تسلیم است. در گاتها از این واژه به معنی فرمانبرداری از دستورات و اوامر خدای یکتا یاد شده است. در سایر قسمت های اوستا، سروش فرشته تواضع و فرمانبرداری دانسته شده که بر ضد دیو دروغ و نافرمانی می ستیزد. تکرار واژه سروش در بناب تائیدی دیگر بر ادعای ماست.

ادامه دارد....


نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
 

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 1036
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : یوسف
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
نظرات

بناب واژه ای است از دو کلمه بن + آب. شهری که روزگاری بر روی آب ساخته شده بوده است. اگر به تاریخ 100 سال اخیر این شهر توجه شود، تمام منطقه بناب پر بود از چشمه سارها و رودخانه های طغیانگر و پر آب که بر این مبنا در سده های اخیر نام این شهر را به بناب تغییر داده اند. اما سئوال این است که نام قدیمی و اصلی این شهر چه چیزی بوده است؟

پاسخ به این سئوال دشوار است. زیرا مورخین اسامی مختلفی را ذکر می کنند که سندیت کافی ندارد و فقط چند کتاب تاریخی منطقه مرجع ذکر این اسامی است: بناو- بناجو- بناجون و مواردی از این قبیل. قدیمی ترین کتابی  که به بناجون اشاره کرده، کتاب حمداله مستوفی است که در موقع دیدار از آذربایجان به سال 740 ه.ق. گفته که از بناجون گذشتم و آنجا را منطقه ای آباد و پر از انهار یافتم.

اما وجود اسامی بکر و دست نخورده در کل منطقه بناب گویای واقعیت های دیگری است. اسامی که در ریشه خود نشانه هایی از قبل از اسلام در خود دارند: زاووش، ایروویج، آلقو، خوشه مهر، کوته مهر، سرج، آهو (آفو)، سپرگان، شپیرگان، گزن، گزاووش، خورمزد، قره تپه،  سروش، توران، زو ورا، قره قشون و ...

همچنین اسامی مناطق کشاورزی بناب مانند مناطق باغات قدیم اسامی درخور توجهی دارند که نیازمند بررسی و کاووش می باشد مانند لالالی، چلقای، آیالیق، بالقاچی، قیزلار، زیوه، میانالارو .... .

اما آنچه در این میان بسیار قابل تامل است، وجود چند اسم تاریخی است که در کتب باستان از آنها نام برده شده است. یکی از این اسامی که در بالا مذکور افتاد، ایرو ویش می باشد. ایرو ویش نام یکی از روستاهای شرقی بناب بوده و از دو پاره اوئیش + دیش تشکیل یافته و مردم محل آن را ایرو ویش تلفظ می کنند. در کتب تاریخ ایران که مطالعه می کردم و بویژه در اوستا نام ایران ویج بسیار متداول است. مورخین سالهای بعد اعتقاد دارند که ایرانویج همان نام کهن ایران فعلی است. برخی دیگر نیز ایمان دارند که ایران ابتدا در آذربایجان قدیم شکل گرفت و با نفوذ پارت ها به مناطق جنوبی تر گسترش یافت. حتی واژه ایران ویج در طول ازمنه مختلف تغییر یافته است: آریاویج، ایریاویج، ایروویج، ایروویش... و ایران. همچنانکه در این کتاب ذکر کرده ام، رودخانه ها و آبادی های دور از دسترس دارای اسامی هستند که کمتر دستخوش تغییر شده است. زمانی که نگارش کتاب فوق را آغاز کردم هزاران سئوال به ذهنم خطور می کرد. اگر ایرو ویش را ایران ویج در نظر بگیریم ، یک چیز برای من تازگی داشت. روستای دُش در شمال ایرو ویش و در کوهپایه های سهند قرار دارد. مفهوم دش چیست؟ بطرف شرق دش، روستای خورما زرد قرار دارد. اما کدام خرما و یا درخت نخل؟ اصولا منطقه آذربایجان سرد سیر بوده و بهیچ وجه درخت خرما در آن نمی روید. برخی از مردم محل در پرسش به این سئوال جواب جالبی دادند: منظور از خرما زرد همان ذالذالک است که در کوه های منطقه پر است.

شاید این جواب فریبنده باشد اما در تفکر بنده، این عقیده درست نمی نماید. بدنبال این سئوالات بازگشتم و از کتابخانه عمومی تبریز دنبال متنی از اوستا بودم که ناگاه دیدم که نوشته: زرتشت در کوهپایه های ایرانویج اهورا مزدا را می ستود. در کل اوستا بعنوان کتاب کهن ایران شاهد تکرار اهورامزد و یا اهور مزد و اهورامزدا هستیم. اگر خرما را هورما بدانیم این واژه شباهت عجبیبی به نام خداوند(اهورامزدا) پیدا می کند: خرما زرد= اهورمزد. این استدلال ذهنی من کافی نبود و باید دنبال شواهد تاریخی و کتبی می گردیدم. اگر دوستان عزیز اهل مطالعه و علاقمند به تاریخ باشند نیک می دانند که در کتب زیادی که ذکر نام آنها مجال این دفتر نیست، نام هایی از گنگ، گنزکا، گنجک، گادزاکا، گندزک و گزناویج بسیار دیده می شود. اعراب نتواستند تلفظ کنند و این اسامی را معرب کرده و جیس، کیج و مشهور تر از همه شیز نام نهادند. پس این واقعیت که اعراب قرون گذشته نیز با اماکن تاریخی ایران آشنایی داشتند قابل تردید نیست. هنوز سئوالات زیاد در ذهن بنده بی پاسخ مانده بود که یکی از دوستانم خاطر نشان ساخت که در منطقه بناب یک نقطه باستانی وجود دارد که من خودم بارها اسم آن را شنیده بودم ولی بدان هیچ وقت توجه و تامل نکرده بودم. آری، درست در جنوب منطقه حاصلخیز بناب، منطقه سپرگان برای اهالی نامی بسیار آشناست. جالب تر آنکه در کتب مختلف و از جمله در لغت نامه ها سپرگان را به صورت دیگر نیز نوشته اند: شپرگان و شپیرگان و سپرگان. باورکردنی نیست که وجود این اسامی هم رافع سئوالات ذهنی بود و هم به دلایل و اسناد مثبته نیاز داشت تا به این فرض و فروض جواب منطقی بدهد. یادم هست که یافتن پاسخ ده ها سئوال و شبهات، 6 سال وقت بنده را در آن دوران جوانی گرفت و مرا مشغول مطالعه تاریخ ایران و منطقه ساخت. پاسخ هر سئوال بمانند کشف یک معمای بزرگ بود و لذت خاص خود را داشت اما محدودیت ها وجود داشت. هیچ سازمانی بغیر از اداره میراث فرهنگی بناب در این پروژه ما را یاری نمی کرد. حق حفاری و کشف آثار و مطالعه تاریخ آنها را نداشتیم. کتب معروف در کتابخانه های بزرگ کشور قرار داشتند که بعضا" حتی آنها را در اختیار مان نمی گذاشتند. اینترنت وجود نداشت تا از این طریق با باستان شناسان و مورخین بنام کشور و خارج از کشور مکاتبه و بررسی کنیم. با این حال این ایده که در منطقه بناب و همجوار آن آثاری بی نام از تمدنی باشکوه که مخفی مانده و کشف آن برای خود بنده بسیار شیرین و البته پر از خطرات و گرفتاری نیز بود. یار دیرین و فرهنگ دوست بنابی ام یعنی آقای اکبر جباری (رئیس کتابخانه عمومی وقت بناب) تنها مشوق و حامی این کشف بزرگ بود. انکار نمی کنم که ماحصل تحقیقات بنده بسیار مورد بی مهری در خود بناب و بویژه از سوی شهرهای همجوار قرار گرفت. با توجه به اسم کتاب برخی از روی سهو و جهل بنده را متهم به تبلیغ دین دیگری می ساختند در حالیکه کتاب با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ شده بود و نیت اصلی معرفی این خطه تاریخی از کشورمان بود منطقه ای که چه در دوران قبل از اسلام و چه در ادوار اسلامی نقش بزرگی را ایفا نموده و در حق اش تظلم شده و کسی به دفاع از تاریخ این قسمت از ایران اسلامی بر نخواسته بود و بلکه اموال و اسناد  آن را غارت کرده و برخی را نیز به منطقه دیگری برده و منتسب به آن مکان می کردند. تحریف تاریخ آثار فاجعه آمیزی در بر دارد و سودجویان اشیای تاریخی اولین دشمنان تاریخ اند.

بتدریج تاریخ کهن بناب را برای نسل جدید که با منطقه خود آشنایی کمتری دارند و برای کسانی که علاقمند تاریخ، فرهنگ و تمدن خود هستند بازگو خواهم کرد بویژه که این کتاب در بازار یافت نمی شود و چاپ مجدد آن نیازمند کشف حقایق و آثار دیگری است و برای همین است که در نوبت اول که خوشبختانه در عرض دو ماه فروش کتاب به پایان رسید، صبر نموده و منتظر نتایج و بررسی های تاریخی منطقه هستیم که اگر مقبول درگاه خداوند متعال و مردم خوب آذربایجان و ملت شریف بناب قرار بگیرد، چند سال بعد با اصلاح ایرادات و اشتباهات و تکمیل اطلاعات مجددا چاپ کتاب را از سر خواهیم گرفت.

ادامه دارد.......

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 1147
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نویسنده : یوسف
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
نظرات

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 772
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : یوسف
تاریخ : سه شنبه 11 تير 1392
نظرات

قیماس‌خان یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان بناجوی شمالی بخش مرکزی شهرستان بناب واقع شده‌است.

روستای قیماسخان در۱۷ کیلومتری شمال بناب دقیقادر دامنه رشته کوههای سهند واقع شده‌است. تعدادخانوارهای این روستابه ۶۰خانوار می‌رسید که کوچ مردم شروع شد مردم یکی پس ازدیگری به شهرستانهای تابعه بناب. مراغه وعجب شیر... کوچ نمودند الان دراین روستا تعداد ۷خانوار زندگی می‌کنند که یک خانوار غیر بومی وشش خانوار بومی هستند. قیماسخان قدمتی دیرین داردکه نامش برگرفته از نام یک سردار اشکانی می‌باشد. این روستابا روستاهای شورگل. قره زکی. صومعه. گنبد وزاویه. تپیک دره. تجرق. توتاخانه. آهق. وآلقو احاطه شده‌است. بنا به روایت اجداد مااین روستا درحدود ۵;یلومت از محل فعلی خود با لاتر میان دو کوه واقع شده بود که محل سابق روستافعلابه نام اصل قیماسخان(قیماسخان اصل)شناخته می‌شود. کوههاوارتفاعات دیدرس شمال شهرستان عمدتادر اراضی قیماسخان می‌باشدکوههای قزل داغ. بز داغ. جین قیه سی(صخرهٔ جن)از معروفترین کوههای قیماسخان می‌باشند. دره وتفرجگاه محلی توران دره سی نیز نیز از روستای قیماسخان قابل دسترسی است(دره توران دره مشترک روستاهای قیماسخان وتوتاخانه می‌باشد). غار معروغ چاخماقلو(دراراضی توتاخانه)ار روستای قیماسخان قابل دسترسی است وغار چوبوقلو(چبقلو)نیز در همین روستاواقع شده‌است. راه روستای قیماسخان ۹کیلومترتا روستای شورگل آسفالت و۸کیلومتر بصورت جاده شنی همواروتوسط انواع وسایل نقلیه قابل دسترسی است. امکانات برق تلفن آب آشامیدنی نیز توسط جهاد سازندگی درروستا دایر شده‌است.

Ad
تعداد بازدید از این مطلب: 1341
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بناب شهری است در آذربایجان شرقی. درست است بناب از نظر وسعت یکی مانده به آخر در استان است ولی تمدن بزرگی را در حود جای داده است زمانی که در میاندوآب چند خانوار زندگی می کردند جمعیت بناب به1000نفر هم می رسید.داشتن مردم خوب ودلیر ومسولان کارگشته باعث پیشرفت این شهرستان شد . این شهرستان هم دانشگاه دولتی دارد وهم فرودگاهی بنام سهند را در خود جای داده استوهم پیست اتومبیل رانی موتور سواری واسب دوانی دارد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود